مصاحبه: دنیا از نگاه بیل دریتون؛ سرشار از تحول‌آفرینان

“بیل دریتون” سه دهه پیش بنیاد آشوکا را راه اندازی کرد، که تا امروز ۳۰۰۰ کارآفرین اجتماعی به مناطق مختلف جهان فرستاده است. یک پروفسور دانشگاه او را این گونه توصیف می‌کند: “اراده جابز با ذهن یک برنده نوبل”. دریتون مصاحبه زیر را با روزنامه Christian Science Monitor انجام داده، که ترجمه آن‌ را در ادامه می‌خوانید:

­شما واژه “کارآفرینی اجتماعی – Social Entrepreneurship” را برای اولین بار به کار بردید. چه کسی کارآفرین اجتماعی است و چه کسی نیست؟

فهمیدن کارآفرینی اجتماعی کار می‌برد. البته این کار راحت‌تر شده چون افراد بیشتری با این لفظ آشنا شده‌اند. کارآفرینان به دنبال تغییر اساسی هستند، تغییر در برنامه‌های بزرگ. فرق کارآفرین و کسی که صرفاً به دنبال تغییر است همین است.

افراد از کلمه کارآفرین استفاده می‌کنند، اما نمی‌دانند کارآفرین چیست. زمینه کاری تعیین کننده نیست، بلکه این “مسئولیت اجتماعی سازمان” است که دیگر یک پاورقی ریز زیر صفحه نیست، بلکه یک موضوع محوری است. فرد کارآفرین کاملاً به نفع همگانی معتقد است، به نفع کل جامعه. من مسیر جامعه را بطور کلی در آینده به این سمت می‌بینم، اما این افراد از الان رسیده‌اند.

کارآفرینان اجتماعی از دایره لغات و از روش‌های دنیای کسب و کار استفاده می‌کنند…

این هم موضوع دیگری است که گیج کننده است. بطور سنتی وقتی به “کارآفرین” فکر می‌کنید به کسی فکر می‌کنید که صاحب کسب و کار است. اما فلورنس نایتینگیل (فعال پیشرو در زمینه پرستاری) یک کارآفرین فوق العاده بود، و همچنین ماریا مونتسوری (فعال اصلاح نظام آموزشی) نیز این‌گونه بود. این افراد هیچکدام در دنیای کسب و کار نبودند.

در حدود سال ۱۷۰۰ میلادی، دنیای کسب و کار ماهیت کارآفرینانه به خود گرفت، رشد کرد و جهانی شد. در سال ۱۹۸۰ یک اتفاق مهم دیگر افتاد. در همه جای دنیا، به جز جاهای انگشت شماری مثل برمه (میانمار) که در آنها دولت مانع شد، کارآفرینی وارد بخش غیردولتی و مردمی شد و این بخش رقابت‌پذیر شد، و در طی سه دهه، که از لحاظ تاریخی مدت کمی است، دارد از حیث تولید، اندازه و بازدهی به بخش کسب و کار می‌رسد.

پس الان می‌بینیم که هردو (هم بخش کار و هم بخش خدمات اجتماعی) کارآفرینانه و رقابت پذیر شده‌اند و هم فرقی از لحاظ وسعت کار و تولیدشان با هم ندارند.

مگر کارآفرینان اجتماعی به مشتریان‌شان کالا و خدمات عرضه نمی‌کنند؟

هزاران سال است که سلسله مراتب ساختاری پشت هم تکرار شده‌اند. این موضوع دارد کنار می‌رود. سلسله مراتب ساختاری فقط در مورد کارهای تکرار شونده کارایی دارد، و این سازمان‌ها نمی‌توانند در دنیایی که مشخصه آن “تغییر” است عمل کنند.

برای فعالیت در چنین دنیایی باید تیمی انعطاف پذیر و متشکل از تیم‌های دیگر باشید، و بعد بپرسید: “این تغییر اینجا در حال رخ دادن است. حالا ما چگونه می‌توانیم بر روند تغییر تاثیر بگذاریم؟” این که چگونه تاثیر می‌گذارید، امروز با دو روز دیگر متفاوت است. و به این صورت است که این تیم متشکل از تیم‌های دیگر دائم در حال تغییر است. به هیچ‌وجه یک سلسله مراتب سازمانی متشکل از یک سری کارهای تکرار شونده نمی‌تواند در چنین دنیایی موفق شود.

پس هم سازمان وسیع خدمات اجتماعی، که خودتان حتماً می‌توانید چند تا نام ببرید، و هم ابر شرکت فراملیتی و بوروکراتیک، هر دو مرده اند. در این محیط نمی‌توانند عمل کنند. و آینده متعلق به کارآفرینان است، در هر بخشی. وقتی عضو تیمی از تیم‌های دیگر باشید، همه باید بازیکن باشند. و برای بازیکن بودن، باید تغییر را ببینید و به آن بیافزایید.

اینجا یک منطق قوی وجود دارد که با این اصل تاریخی تغذیه می‌شود که “تغییر، دائم در حال شتاب گرفتن است”. تعداد عوامل تغییر هم همینطور. و همچنین ترکیب عوامل تغییر. مفهوم قدیمی سازمان با حد و مرز ثابت ریشه در دنیایی دارد که در آن، تغییرات ملموس نبودند.

آیا شما اطمینان دارید که ما می‌توانیم به این جامعه کارآفرینانه برسیم؟

باور من این است که انقدر این کار به نفع همه است که وقتی افراد ببینند که داریم به سمت دنیای “هر فرد یک عامل تغییر” حرکت می‌کنیم، در خود مهارت‌هایی را برای مواجهه با این فضا به وجود می‌آورند. لازم نیست هر روز تغییر کنی، بلکه مهارت‌ها را اعمال و در خود تقویت می‌کنی. اما داری به تغییر کمک می‌کنی به جای اینکه همان کار قبل را پشت سرهم تکرار کنی.

برخی افراد نسبت به تغییر عکس العمل خوبی نشان می‌دهند. این افراد موفق خواهند بود، و سازمان‌هایشان هم همینطور.

“سیلیکون ولی” چیست؟ “بنگلور” چیست؟ جایی که عوامل تغییر می‌روند، و به این دلیل می‌روند که دیگر عوامل تغییر نیز آنجا هستند، و همچنین سازمان‌های تغییر دهنده. نه تنها یک سازمان، بلکه یک زیست محیط متشکل از سازمان‌های مختلف در حال رقابت هستند تا عوامل تغییر را جذب کنند و با هم به این صورت انعطاف پذیر و در حال تغییر کار کنند.

عمر مفید هر محصول یا خدمات کوتاه‌تر و کوتاه‌تر می شود. عامل مهمی که ماندگار است این است: چند نفر عامل تغییر دارید؟ در چه سطحی از مهارت هستند؟ با هم چقدر همکاری می‌کنند؟ این کلید موفقیت و پیشرفت است، و در مورد شخص، شرکت، گروه، مذهب و کشور مصداق دارد.

نیازی به خیال‌پردازی نیست، جزیره‌هایی از این نوع هم‌اکنون در دنیا وجود دارند. برای مثال فرهنگ دنیای دیجیتال به همین صورت است.

حدس می‌زنم در دنیای غیر سود‌ ده نسبت به سرمایه‌داری بدبینی وجود داشته باشد، و نسبت به استفاده از ابزاری که کارفرمایان از آن استفاده می‌کنند. آیا نبوغ کارآفرینی اجتماعی در این است که به افرادی که نیت خیر دارند نشان می‌دهد که راه کارآمدتری برای اجرای آن نیات خیر وجود دارد؟

بله. وقتی شروع کردیم، واژه‌ای برای کارآفرینی اجتماعی وجود نداشت. مجبور بودیم آن را اختراع کنیم. هر چه از کارآمدی این واژه بگویم کم گفتم. مادرم، که همیشه عاشقم بوده است، سالها دست و پا زد. “پسرم بیل چیزی مثل یک وکیل است…” اما الان فقط لازم است بگوید “او یک کارآفرین اجتماعی است. و کار خوبی است”. پس یک واژه ساده می تواند تاثیر زیادی بگذارد. وقتی افراد این واژه را می‌شنوند، با خود می‌گویند “آهان، کارآفرین اجتماعی. من هم می‌توانم یک کارآفرین اجتماعی باشم”.

در این شرایط جدید هر کس می‌تواند یک بازیکن باشد، نه تعداد کمی از افراد. گذاری که هم اکنون در آن هستیم نیز گذار بزرگی است و تکلیفش هم روشن نیست. اما وقتی همه افراد این قابلیت را داشته باشند تا عامل تغییر باشند، خودشان خواهند فهمید.

الان باید کار بعدی را انجام دهیم. باید از “نقطه عطف” آگاهی گذر کنیم، که خیلی سریع می‌رسد. من فکر می‌کنم الان داریم به این منطقه وارد می‌شویم.

اگر بخواهیم دنیا را به نقطه عطف برسانیم، چند جا هستند که باید اول آنها را به نقطه عطف برسانیم: چین، اندونزی، هند، برزیل، ایالات متحده. این پنج کشور بزرگ بطور کامل بر منطقه خود تسلط دارند. اروپای آلمانی زبان و ژاپن نیز بسیار تاثیر گذارند. اگر بتوانی این چند جا را به عطف برسانی، می‌توانی دنیا را به عطف برسانی.

چگونه می‌توانیم افراد را متقاعد کنیم که می‌توانند عامل تغییر باشند؟

وقتی یک کارآفرین اجتماعی می‌بیند که یک روند باید تغییر کند و می‌تواند تغییر کند، چگونه آن را تغییر می‌دهند؟ در اکثریت قریب به اتفاق مواقع کاری می‌کنند که هزاران نفر از افراد و جوامع محلی بگویند “این ایده خوبی است. این به درد اجتماع ما می خورد. من می‌توانم این کار را بکنم”.

وقتی این اتفاق بیفتد، این افراد “عوامل تغییر محلی” می‌شوند. و دیگران را تشویق می‌کنند. اینجا تفاوت ما و دنیای کسب و کار مشخص می‌شود. ما به دنبال کسب بازار نیستیم. قاعده بازی این نیست. هیچ کارآفرین اجتماعی دهها هزار مدرسه را نمی‌گرداند. اما اگر کاری بکنی که هزاران نفر و هزاران جامعه ایده ات را “بقاپند” و فرار کنند، می‌توانی دهها هزار مدرسه را تغییر دهی، و می‌توانی این کار را در سراسر دنیا انجام دهی.

برایتان مثال می‌زنم. با وجود اینکه من در اولین نهضت‌های حقوق مدنی شرکت کردم، هیچوقت به ذهنم نرسید، حتی برای یک ثانیه، که نحوه برخورد با زنان در جامعه نامناسب است. به این موضوع افتخار نمی‌کنم. اما این کار جنبش زنان بود که می‌گفت “این احمقانه است، این ناعادلانه است”. و من مقالات را می‌خواندم و کم کم گفتم “بله!”.

ما در مورد مفهوم “هر کس یک عامل تغییر است”، الان در همین موقعیت هستیم. خیلی افراد این را درک می‌کنند، فقط کلمات لازم را برای توصیف آن نمی دانند.

به نظر می‌آید آموزش یکی از زمینه‌هایی باشد که نیاز به تغییر دارد.

هفتصد تن از ۳۰۰۰ نفری که در آشوکا هستند فعالیتشان را بر کودکان متمرکز کرده‌اند. این دلیل دارد.

قاعده سابق برای موفقیت در بلوغ این بود که اطلاعات و قواعد را یاد بگیری. قاعده جدید این است که باید قبل از 21 سالگی عامل تغییرباشی و در استفاده از ابزار تغییر ماهر باشی.

کاری که باید در پنج سال آینده بکنیم این است که پنج درصد از مدارس تاثیرگذار را به خود جذب کنیم تا مهارت‌های لازم را به عوامل تغییر آموزش ارایه دهند، مدارسی که مثلاً پیشرو هستند یا باز هستند، اعم از مدارس دولتی، مذهبی، خصوصی، و مستقل.

آیا در داخل دولت‌ها هم می‌توان عوامل تغییر داشت؟

بله حتماً. به آنها Intrapreneurs گفته می‌شود. آنها عضو مهم هر سازمانی هستند که به سمت “هر کس یک عامل تغییر” حرکت می‌کند.

هر کس بر اساس درکی که دارد، مهارت یا مهارت‌هایی دارد که در آن خبره است. این موضوع (کارآفرینی) خیلی پیچیده است. مثل یادگیری زبان، اصلاً راحت نیست. اما کودکان کار می‌کنند تا این کار را بکنند، چون این کلید موفقیت آنها به عنوان بخشی از جامعه است.

اما ما الان در این مرحله نیستیم، و برای همین کار کودکان را هم سخت می‌کنیم.

* این نوشتار، از مجموعه مطالبی است که در سال‌های گذشته توسط دانش‌آموخته‌گان و دست‌اندرکاران مدرسه، در وبلاگ مدرسه کارآفرینی اجتماعی پرتو منتشر شده است.