همکاری متقابل به منظور کاهش صدمات زیست محیطی و افزایش بهره‌وری اقتصادی

شنیدن در مورد پروژه‌های کارآفرینی اجتماعی در کشورهای مختلف – چه پروژه‌های موفق و چه آنها که با شکست یا مشکلات بسیار مواجه شده‌اند – می‌تواند حاوی درسها و نکاتی باشد که ما را در طرح‌ریزی و اجرای پروژه خود یاری می‌کند.
با این دیدگاه، باشگاه دانش آموختگان مدرسه پرتو به برگزاری یک سری کارگاه‌های آموزشی در خصوص پروژه‌های کارآفرینی اجتماعی در کشورهای دیگر پرداخته است.
از آنجا که پروژه‌های مورد بحث، حاوی نکات جالبی هستند که به سایر پروژه‌ها هم قابل تعمیم است تصمیم گرفتیم محتوای جلسه و سوال و جواب‌هایی را که در طول جلسه مطرح شد، با شما به اشتراک بگذاریم.
محتوای جلسه به صورت فایل پی دی اف به ضمیمه است که قابل دانلود می‌باشد؛ و محتوای سوال و جوابها را در ادامه می‌خوانید.
قابل ذکر است که برگزار کننده این کارگاه‌ها، خود از اعضای تیم اجرایی و تحقیقاتی پروژه مورد بحث می‌باشد.

«راه حلی برای مقابله با معضلات منطقه‌ای با تاکید بر تکنیک‌های مدیریتی سازگار با شرایط اقتصادی و اجتماعی یک منطقه خاص»
پرسش و پاسخ

اجرای یک پروژه سازنده و پایدار در منطقه ای بحران زده

در منطقه ای محروم و جنگ زده در جنوب کشور مالی، پروژه‌ای در حوزه مقابله با بحران‌های زیست محیطی و تغییرات آب و هوایی به اجرا درآمده است. این پروژه از دو منظر حائز اهمیت است:
۱. ارائه راه حل‌های موثر در زمینه توانمندسازی اقتصادی و بهبود شرایط زیست محیطی
۲. حل معضلات اجتماعی و ایجاد همکاری متقابل میان گروه‌هایی که درصدد حذف یکدیگر بودند.
شرایط ویژه این منطقه و نحوه طراحی و اجرای پروژه اقتصادی و زیست محیطی درس‌هایی در بر دارد که می‌تواند الگویی برای درک بهتر و عمیق‌تر در حوزه مدیریت اقتصادی و اجتماعی باشد.

۱- معمولا گروه‌های ذی نفع در یک پروژه، حتی با وجود اختلافات جزئی، حاضر به همکاری نمی‌شوند. با توجه به آنکه اشاره کردید که اهالی این منطقه با هم اختلافات شدیدی داشتند، آیا در این پروژه فقر شدید باعث شد سریع‌تر بتوانید قبایل را به همکاری راضی کنید؟
فقر فقط محرک اولیه بود. چالش اصلی این بود که چطور اهالی را ترغیب کنیم که برای از بین بردن فقر راضی به همکاری بشوند. برای این منظور به دلیل تفاوت‌های فرهنگی ابتدا باید شناخت دقیقی از فرهنگ این منطقه پیدا می‌کردیم. هرچند قصد ما کاهش فقر بود اما اختلاف بین اهالی، ریشه و سابقه تاریخی داشت که باید حل می‌شد. بنابراین باید به شکل واقعی به دل آنها نفوذ می‌کردیم. یکی از اهداف طرح این بود که با اهالی وارد گفتگو شویم و ریشه‌های خصومت را پیدا کنیم. شناخت ریشه‌ها ما را به سمت همکاری متقابل پیش می برد. ما سعی کردیم با استفاده از تکنیک‌های مختلف روی کسانی که تاثیر بیشتری روی جامعه محلی دارند سرمایه‌گذاری کنیم و البته مجریان دوره‌های آموزشی مهارت این کار را داشتند.
ساختار قبیله‌ای این منطقه کمی متفاوت بود. قبایل تعلقات مذهبی مشترک نداشتند و تنوع مذاهب بینشان زیاد بود. بنابراین عامل گردهمایی بیشتر جنبه قومی داشت نه مذهبی. به همین دلیل این قبیله‌ها یک رهبر مشخص نداشتند اما افرادی بودند که به طور سنتی روی سایر اهالی نفوذ بیشتری داشتند. بنابراین باید با تعداد بیشتری از افراد که قدرت بینشان تقسیم شده بود مذاکره می‌کردیم که آنها هم با سایر افراد محلی وارد مذاکره و همکاری بشوند.

۲- لطفا یک مثال مشخص برای حل یک مشکل کوچک که با مشارکت افراد انجام شده بزنید.
با توجه به محدودیت مراتع مناسب، یکی از کارهایی که انرژی زیادی گرفت نحوه زمان‌بندی برای چرای دام‌ها توسط اهالی بود. مراتع کشاورزی به دلیل کمبود منابع آب و چرای بی رویه و جنگ و خشکسالی، به شدت از بین رفته بودند و نیاز بود که برای چرای دام‌ها، زمان‌بندی صورت گیرد. ولی چون منابع به شدت کم بود و نیاز به آن زیاد، لازم بود که زمان بندی را به طور 24 ساعته اجرا کنیم. ما به جای اینکه یک دستورالعمل مشابه برای همه افراد تهیه کنیم، زمان‌بندی را به خود اهالی واگذار کردیم. آنها خودشان یک طرح برای زمان بندی ارایه دادند و برنامه و زمان چرای دام را با توجه به اولویت‌هایی که در نظر گرفتند (مانند سن و سال و محدودیت‌های افراد، میزان مسافت و منابع انسانی و…) تعیین کردند. اهالی طرحی را مطرح کردند و با نظارت گردانندگان پروژه، اجرا شد. خود اهالی تمام ابعاد را در نظر گرفتند و این طرح با موفقیت اجرا شد و مورد استفاده همه قرار گرفت.

۳– آیا در این پروژه با سازمان‌های غیردولتی محلی یا بین‌المللی در ارتباط بودید؟ این ارتباط را چطور برقرار کردید؟
این پروژه یک همکاری بین دو نهاد بین‌المللی فعال در زمینه توسعه و گروه‌های محلی بود. نهادهای بین‌المللی تیم‌های مختلفی در زمینه‌های تخصصی و اجرایی دارند و یک تیم هماهنگی دارند که وظیفه کلیدی و عمده‌ای دارد. آنها می‌دانند چطور با نهادهای هم‌عرض خودشان وارد گفتگو شوند، چطور منابع‌شان را یکی کنند و با دولت محلی در تماس باشند. در خصوص این پروژه، چون دولت کشور مالی استقرار کامل ندارد و منابع مالی محدود و مشکلات دیگری دارد، دولت نقشی در این بین نداشت اما نهادهای محلی کمک کردند، مخصوصا در بخش تحقیق و گردآوری اطلاعات و سابقه‌ فعالیت پروژه‌های مختلف. همچنین به ما برای برقراری ارتباط بهتر و بیشتر با اهالی کمک کردند.

۴- با توجه به تجربیات ناموفقی که پیش از ورود شما به منطقه وجود داشته، در هنگام ورود به محل، دولت و مردم را چطور قانع کردید که این پروژه از پروژه‌های دیگر متفاوت است؟
با توجه به اینکه نهادهای دولتی هنوز ساختار مشخصی در محل پیدا نکرده بودند، مشکلی خاصی در این زمینه وجود نداشت و نیاز نبود که با آنها وارد چالش و مذاکره شویم. اهالی منطقه، در پروژه‌های ناموفق قبلی عادت کرده بودند که پولی را دریافت کنند و برای برطرف کردن نیازهای روزمره مصرف کنند بدون اینکه کار اقتصادی انجام داده باشند. آنها مدتی منابع مالی را از طریق یک پروژه می‌گرفتند، وقتی منابع تمام می‌شد دوباره همین روال با پروژه دیگری تکرار می‌شد بدون اینکه حالت مولدی داشته باشد. در مورد پروژه جدید، همانطور که پیشتر گفتم اهداف پروژه و توضیحات لازم در مورد آن، طی پنج ماه به اهالی آموزش داده شد. افراد مختلف به منطقه اعزام شدند که به شکلی اهالی را قانع کنند که ادامه این وضعیت پرتنش سودی برای آنها ندارد و منابع اقتصادی‌شان هدر می‌رود . کلاس‌هایی برگزار شد و در این کلاس‌ها فیلم‌های آموزشی مختلف از اجرای موفق پروژه در سایر مناطق پخش شد.
با وجود اینکه به نظر می‌رسد که کار در مناطق پرتنش سخت یا غیرممکن است اما باید در نظر گرفت افرادی که دچار تنش و درگیر مشکلات هستند خودشان از این وضعیت خسته‌اند و دنبال راه حل می‌گردند که اختلاف را حل و فصل کنند. اگر آموزش و نوع برخورد صحیح باشد، کار به نتیجه می‌رسد.

۵- شما اشاره کردید که فاز تحقیقات یکی از مهمترین بخش‌های این پروژه بوده. شما چطور توانستید سازمان‌های قبلی را با توجه به شکست‌هایی که داشتند، قانع کنید که تجربیاتشان را در اختیار شما قرار دهند؟
در این مرحله معمولا دو دسته اطلاعات مورد نیاز است؛ یک دسته به طور واضح برای همه قابل دسترس است و حتی می‌توان جزئیات بیشتری را درخواست کرد. دسته دیگر اطلاعاتی است که قابل دسترس نیست و محرمانه است. معمولا هیچ سازمانی تجربه شکستش را انتشار نمی‌دهد. در منطقه شمال آفریقا اغلب سازمان‌ها در سطوح مختلف، یک منبع اطلاعاتی دارند که شبیه بانک اطلاعات عمل می‌کند. این اطلاعات نشان می‌دهد که چه مناطقی صدمات اقتصادی و زیست محیطی دیده‌اند. اطلاعات پروژه‌هایی که در این بخش‌ها اجرا شده اند موجود است و مشخص می‌شود که نتایج هر اقدامی چه بوده است. این اطلاعات دید دقیق تری به ما داد و وقتی وارد کار شدیم و اطلاعات بیشتری کسب کردیم.

۶- آیا در زمان اجرای پروژه، شما تنها سازمان مجری در روستاها بودید یا پروژه های دیگر توسط سازمان‌های دیگر هم حضور داشتند؟
خیر چون منطقه ناآرام بود و هنوز میزان فقر، مهاجرت و جنگ به شدت بالا بود، هنوز زود بود که سازمان‌های دیگر برای انواع خدمات اجتماعی در حوزه‌های مختلف وارد منطقه شوند.

۷- یکی از خدماتی که شما برای حل تعارضات انجام دادید ارایه آموزش‌های مرتبط بود. رئوس آموزش‌ها چه بود و توسط چه کسانی ارایه می‌شد؟
در این پروژه، دو حوزه متفاوت در زمینه آموزش داشتیم: آموزش‌های تکنیکی (دامپروری و کشاورزی) که در آن از متخصصان این حوزه استفاده می‌شد و حوزه دیگر توجه به منابع انسانی و تمرکز بر مشارکت افراد بود. این دو تیم با هم هماهنگ می‌شدند اما به دلیل تخصص متفاوتی که داشتند از استقلال عمل برخوردار بودند. به عنوان مثال در حوزه منابع انسانی، آموزش‌هایی به زبان ساده و غیر تخصصی با موضوع اصول موفقیت اقتصادی ارایه می‌شد. با رئوسی مثل این که چطور موفقیت اقتصادی به دست می‌آید، چطور می‌شود منابع را بسیج کرد، و چگونه درک درستی از منابع مالی داشته باشیم. یک سرفصل خاص هم سرفصل بودجه بندی سالانه بود که به افراد آموزش می‌داد چطور بیلان خاص بگیرند. مبحث بودجه بندی چون تخصصی است معمولا افراد از اهمیت آن غافل می‌شوند، اما این مبحث همچنان در این پروژه آموزش داده می‌شود.

۸- اشاره کردید که در ساختار پروژه، دو گروه عمده بین‌المللی و محلی فعال هستند. چطور تشکل‌های محلی را شناسایی و ارزیابی نموده و با آنها تعامل کردید؟
در این منطقه سه نهاد محلی فعال بودند که فعالیت خیریه انجام می‌دادند و به افرادی که به منطقه بازگشته بودند و هیچ نیروی مولدی نداشتند و بیشتر آسیب دیده بودند، خدمات می‌رساندند. اینها توان فنی و مالی بالایی برای اجرا نداشتند. بنابراین کار اجرایی به آنها واگذار نشد و آنچه از آنها خواستیم ایجاد یک پل ارتباطی بین ما و اهالی بود. آنها درک درستی از فرهنگ منطقه داشتند؛ به عنوان همکار و حلقه واسط همکاری کرده و در تحقیقات کمک می‌کردند اما در اجرای پروژه نقشی نداشتند.

۹- آیا سازمان‌های محلی به واسطه همکاری، هزینه دریافت می‌کردند؟
چون کارشان خیریه بود دستمزد دریافت نمی‌کردند اما اگر هزینه‌ای برای انجام کاری نیاز بود در اختیارشان قرار می‌گرفت.

۱۰- تیم پروژه شامل چند نفر بود و چه تخصص‌هایی داشتند؟
در این پروژه دو تیم تکنیکی فعالیت داشتند که آموزش‌ها و پروژه‌هایی را که در حوزه تخصصی کشاورزی و دامداری بود طراحی می‌کردند، مثل اینکه چه میزان منابع مالی نیاز هست یا چه میزان آموزش‌هایی در یک زمینه خاص لازم است. یک تیم دیگر تیم تحقیقات، اجرا، نظارت و هماهنگی بود که نظارت بر دو تیم تخصصی را هم به عهده داشت. مجموع پرسنل حدود 20 نفر بود.

۱۱- آیا بهتر نبود که شبکه‌ای از نهادهای غیردولتی محلی تشکیل می‌دادید و کار را با مشارکت آنها انجام می‌دادید؟
این ایده خوبی است اما مستلزم فراهم بودن یک بستر است. برای انجام چنین کاری لازم است که سازمان‌های غیردولتی در همه زمینه‌ها موجود و فعال باشند. اما در این شرایط هیچ یک از این پیش نیازها در آنجا وجود نداشت و این نیاز احساس می‌شد که صفر تا صد کار را یک سازمان انجام دهد. اگر امکان همکاری با چند سازمان فراهم می‌شد، نکته مثبت این بود که دقت، تخصص و بهره‌وری را بالا می‌برد اما یک ویژگی منفی این است که هماهنگی بین چندین تیم کار آسانی نیست و تیم هماهنگ‌کننده باید مهارت خیلی بالایی برای مدیریت و راهبری این شبکه داشته باشد.

۱۲- آیا نهادهای مجری طرح همچنان در محل فعال هستند و منابع مالی هنوز به پروژه تزریق می‌شود؟
بله آنها هنوز در منطقه حضور دارند چون پروژه هنوز به حالت مولد نرسیده اما پیشرفت‌های زیادی صورت گرفته؛ آنها توانسته‌اند به درگیری گروه‌ها و مشکلات فایق بیایند و جوابگوی نیازهای اولیه منطقه باشند. نهادها حضور دارند و پروژه هنوز فعال است ولی در فازهای پایانی است. پروژه احتمالا تا یک سال آینده به حالت مولد می‌رسد چون خوشبختانه در دوسال گذشته منطقه تقریبا در آرامش صد درصد بوده و به سمت پیشرفت می‌رود.

۱۳- آیا برای مراحل بعدی پروژه، موضوع درآمدزایی و حضور در بازار در نظر گرفته شده است؟
این منطقه با وجود این که از لحاظ منابع آبی غنی نبوده و دچار خشکسالی است اما پتانسیل تولید مازاد و بازار محلی را دارد؛ اهالی باید در فازهای بعدی به این مرحله برسند که تولید را به حداکثر ظرفیت برسانند. اگر یک پروژه در هر حوزه‌ای هدفش بر مبنای پاسخ به نیازهای روزانه اهالی باشد به نتیجه نمی‌رسد، بنابراین حتما باید درآمدزایی برای اهالی مد نظر قرار گیرد.

۱۴– برنامه شما برای این پروژه چند ساله است؟ آیا در نظر دارید که ادامه کار را به مردم واگذار کنید یا نهاد محلی کار را دامه می‌دهد؟
پروژه ای که تعریف شده از ابتدا 4 ساله است که دو سال آن گذشته است و هدفش این است که قبل از خروج از منطقه، پروژه را به پایداری برساند به نحوی که در بلند مدت، ادامه این کارها به اهالی محول شود. برای رسیدن به این هدف، یک پیش نیاز وجود دارد که هنوز ایجاد نشده و آن ایجاد دولت محلی است. الان امنیت در منطقه برقرار شده اما دولت محلی هنوز نهادهایش را ایجاد نکرده است. فاز بعدی پروژه، تقویت نهادهای دولت محلی است به نحوی که بتوانند به عنوان ناظرین پروژه کار را ادامه بدهند. اما برای هر پروژه، نیاز به یک ناظر مداوم هست که این نقش باید به عهده دولت گذاشته شود. پیش بینی این است که پروژه در پایان سال سوم به بهره‌برداری اقتصادی مولد برسد و بعد از آن نظارت و اجرا به دولت محلی سپرده شود.

درس آموخته:
شناخت نیروی انسانی حاضر در منطقه، یکی از کلیدهای موفقیت پروژه است. در مورد این منطقه خاص، پروژه‌های بسیاری در گذشته، اجرا و به شکست منجر شد. بعد از بررسی‌ها ما متوجه شدیم که علت شکست این پروژه‌ها عدم شناخت اهالی منطقه و مسائل موجود بین آنها بوده است. در واقع دشمنی دیرینه‌ای که برای تصاحب منابع محدود معیشتی بین اهالی وجود داشت، آنها را از همکاری و بهره‌بری از منابعی که در اختیارشان قرار می‌گرفت باز می‌داشت. بنابراین اولین قدم ما شناخت عوامل انسانی حاضر در منطقه و یافتن راهی برای تعامل موثر آنها با یکدیگر بود.
نقش عامل انسانی در پروژه ها بسیار تعیین کننده است و همواره باید به عنوان یکی از فاکتورهای اولیه، مورد شناخت و بررسی قرار گیرد.