شنیدن در مورد پروژههای کارآفرینی اجتماعی در کشورهای مختلف – چه پروژههای موفق و چه آنها که با شکست یا مشکلات بسیار مواجه شدهاند – میتواند حاوی درسها و نکاتی باشد که ما را در طرحریزی و اجرای پروژه خود یاری میکند.
با این دیدگاه، باشگاه دانش آموختگان مدرسه پرتو به برگزاری یک سری کارگاههای آموزشی در خصوص پروژههای کارآفرینی اجتماعی در کشورهای دیگر پرداخته است.
از آنجا که پروژههای مورد بحث، حاوی نکات جالبی هستند که به سایر پروژهها هم قابل تعمیم است تصمیم گرفتیم محتوای جلسه و سوال و جوابهایی را که در طول جلسه مطرح شد، با شما به اشتراک بگذاریم.
محتوای جلسه به صورت فایل پی دی اف به ضمیمه است که قابل دانلود میباشد؛ و محتوای سوال و جوابها را در ادامه میخوانید.
قابل ذکر است که برگزارکننده این کارگاهها، خود از اعضای تیم اجرایی و تحقیقاتی پروژه مورد بحث میباشد.
توسعه پایدار دانش محور و حفظ منابع آب
۱- نکته مشترک در پروژه هایی که شما برای ما شرح دادید این است که شما کشاورزی را (که شغل اصلی مردم ناحیه است) ادامه داده و روشها را بهبود میدادید. در بعضی مناطق امکان ادامه فعالیت قبلی که کشاورزی بوده وجود ندارد چون منابع از بین رفته. برای چنین پروژههایی که یک روش معیشتی کلا باید قطع شود چه میشود کرد؟
ایده کلی این است که الگوبرداری و الهامگیری از پروژه ها انجام شود اما در موقع طراحی پروژه برای یک منطقه خاص، باید کاملا بر موقعیت منطقه متمرکز شویم. مثلا در مورد محدوده دریاچه ارومیه، اگر آب شیرین برای کشاورزی کافی نیست آن موقع باید دنبال طرح جایگزین گشت. در این شرایط توجیه برای جایگزین کردن طرحهای اقتصادی و صنعتی وجود دارد. در این موردی که صحبت کردیم، به خصوص چون هنوز منابع شیرین آب منطقه امکان بهرهبرداری را میداد این روش جوابگو بود، اما اگر در منطقهای دیگر این جوابگو نیست، اصرار بر پروژههای کشاورزی، ضایع کردن منابع و توان و انرژی و وقت هست. در این مناطق، پروژههای اقتصادی لازم است مد نظر قرار گیرد و احتیاج به تغییر عمده هست چرا که دیگرامکان ادامه فعالیت قبلی وجود ندارد. سعی اصلی این است که با اجرای پروژه، به ساختارهای اقلیمی منطقه خللی وارد نکنیم و آنها را بهبود دهیم، اما اگر این ظرفیت دیگر به هر دلیلی وجود ندارد، این احتیاج هست که طرح های جدیدی جایگزین شود. مثل طرح های اقتصادی که میتواند متناسب با هر منطقه انتخاب شود. در این زمینه هم طرح های موفقی هست. در جلسات بعدی می توانیم به یکی از این نمونه ها بپردازیم.
۲- شما توضیح دادید که مطالبی در منابع درسی دانش آموزان گنجانده شد. به نظر میآید پروژه بزرگ بوده که توانسته چنین تغییری را منجر شود. از طرفی شما توضیح دادید که پروژه در اندازه کوچکی اجرا شده. چطور میتوان این دو موضوع را در کنار هم قرار داد؟
دو نکته هست یکی اینکه دولت مراکش طرحی را به منظور توانمندسازی نوجوانان وجوانان درنظر گرفته بود و بودجه هایی را نیز به آن اختصاص داده بود. اجرای این طرح بیشتر دانش آموزان شهرنشین را هدف قرار داده بود و این دو روستا به دلیل در حاشیه ماندن، از این طرح محروم مانده بودند. ما توانستیم با دولت محلی وارد مذاکره شویم و بودجه محدودی را بگیریم و درخواست کنیم مدرسانی را به روستا بفرستند که حتی اگر خیلی باتجربه نیستند، اطلاعات کلی مدیریت پروژه را داشته باشند و مورد تائید دولت باشند.
نکته دیگر آن که تغییراتی که در برنامه درسی دانش آموزان آن ناحیه صورت گرفت، عمده نبود. آنها به طور کلی در هر هفته، دو کلاس یک ساعته برای دانش آموزان برگزار می کردند و تغییرات عمدهای در برنامه درسی ایجاد نمی شد. لزومی نداشت کتابهای درسی مورد بازنویسی قرار بگیرد. این یک کلاس فوق برنامه بود اما در برنامه درسی به صورت اجباری درج شد و چون دانش آموزان در این کلاس نقش ایفا میکردند برایشان جذاب بود.
بنابراین پروژه در اندازه بزرگی اجرا نشد اما کارآ بود و و با وجودی که طرح بزرگ نبود، اما اثرات بزرگی داشت.
۳– یکی از نقاط قوتی که شما اشاره کردید این بود که این پروژه مبتنی بر نیروی انسانی بومی هست. در حالی که در خیلی از پروژههای توسعه، کارشناس را از بیرون استخدام میکنند و این بسیار معمول است. میتوانید توضیح دهید که چرا این روال، به کار لطمه میزند؟
محوریت این پروژه و سنگ بنایش همین بود. در چشمانداز، ما این مسئله را دیده بودیم و با این دید وارد پروژه شده بودیم که کارشناسان خارجی، عامل این پروژه و اجراکنندگان آن نباشند. سیاستهای شرکتهای مجری طرح و دولتها عوض میشود، به عنوان مثال دولت به کشاورزی در منطقه الف توجه میکند و بعد منطقه ب… لطمهای که ایجاد میشود این است که با تغییر این سیاستها، وقتی وابستگی به نیروی خارجی وجود دارد، پروژه از توان میافتد و تقریبا نابود میشود. نمونههای زیادی هم در این مورد هست. اما اگر اتکا بر افراد آن منطقه باشد و آنها در تمام سطوح عامل باشند، یعنی اگر پس از تحقیقات مقدماتی کمبودی را میبینند خودشان دنبال کار باشند و مدیریت پروژه برعهده خودشان باشد، پایداری پروژه به این طریق تضمین میشود. حتی اگر توانمندترین مدیران استخدام شوند با پایان دوره مدیریتشان منتقل میشوند، با تغییر سیاستها کنار میروند و پروژهای که به حضورشان وابسته بوده شکست میخورد. اگر کارشناسی از خارج وارد میشود آن کارشناس میتواند کمککننده و مجرای انتقال تکنولژی باشد و نباید عامل کار باشد. عامل کار مثلا در این پروژه باید خود روستاییان باشند. دلیل اینکه من این پروژه را برای این کارگاه انتخاب کردم دقیقا همین بود که چطور با آموزش مسائل مدیریتی به نسلی که در خانوادههای روستایی کار میکنند و بعدا پدران خانوادهها میشوند میتوانیم مدیریت دقیق و علمی مالی را هم دست آنها بدهیم.
۴ – در امتداد همین سوال لطفا ساختار تیمتان را برای این پروژه توضیح دهید.
برای این پروژه خاص ما دو تیم داشتیم. یک تیم مسئول امور کشاورزی بود و تیم دیگر مسئول امور آموزش، به طور خاص آموزش جوانان و نوجوانان. هردو تیم پنچ نفره بودند یعنی در مجموعه ده نفر که میزان مسئولیتها متفاوت بود و در نهایت کار را با هم هماهنگ میکردند و جلو میبردند. ساختار مدیریتی که ما در پروژهها در نظر میگیریم اینطور است که ۵ نفری که در تیم قرار میگیرند یک مسئول دارند اما همه میتوانند در تمام جنبههای کار نظر بدهند و ایدهشان را وارد کنند. سلسله مراتبی در میان نیست اما هماهنگی وجود دارد. به جای دیکته کردن مسئولیتها از همه ظرفیتها استفاده میشد و بعد یک نفر که در واقع ارشد گروه بود، نقش هماهنگکننده را ایفا میکرد.
۵ – در این پروژه دقیقا چه اقدامی برای احیای آب انجام شد؟
این یک بخش بسیار تکنیکی و شاید مفصل باشد. به صورت کلی، منبع اصلی بهره برداری آب در آن روستا از چاههای کم عمق بود که بهره برداری شدید و طولانی از آنها صورت گرفته بود و از طرفی خشکسالیهای طولانی هم منطقه را تحت تاثیر قرار داده بود و چاههای کم عمق دیگر کفاف کار کشاورزی ناحیه را نمیدادند. کاری که صورت گرفت به طور مشخص آبیاری قطرهای بود. این طرح پیاده شد و هزینه اولیهای که برای این نوع آبیاری لازم بود به وسیله منابع دولتی تامین شد. نکته اصلی این است که چون خاک آن منطقه به لحاظ نوع تولیدی که صورت میگرفت مرغوب بود این آبیاری قطرهای کافی بود که محصولاتی با کیفیت در سطحی که آنها مد نظر دارند دومرتبه تولید شود. آبیاری قطرهای در عین پیچیدگی برای کشاورزان قابل اجراست و میتوانند از پسش بر بیایند اما لازم است کارشناسان اول در منطقه حضور داشته باشند که طرح را توجیه کنند و دانش لازم را به کشاورزان منتقل کنند. چون این روش هیچ وقت آنجا اجرا نشده بود کشاورزان منطقه با آن بیگانه بودند و یک سرمایه اولیه برای شروع آن نیاز داشتند.
۶ – این پروژه تا چه حد قابل الگوبرداری در کشورهای مختلف (مثلا ایران) است؟
الهام گیری و الگوگیری از کلیت روشهایی که پیاده شده قابل انتقال به هر جایی هست نه فقط یک نقطه خاص. اینکه چطورمیشود پایداری پروژه را تضمین کرد یا متناسب با هر منطقهای طرحی برای پروژه داشت، مسئلهای کلی است که میتوان از آن الگوگیری کرد. مطلب دیگر این است که با توجه به تجربه شخصی من در بسیاری از مناطق ایران، این قابلیت وجود دارد و در ایران هم مثل همه جای دنیا و حتی شاید شدیدتر، کمبود منابع آب یک تهدید جدی است که سالها از آن گذشته. در برخی مناطق هنوز میشود بعضی ساختارهایی را پیاده کرد که منابع آب و به تبع آن، منابع زیست محیطی حفظ شود. و با آموزش نسل جوان، مدیریت را دست خود کسانی بدهیم که در منطقه شاغل هستند. من این پتانسیل را با توجه به تجربهام در خیلی از مناطق ایران میبینیم اما به طور جزئی در هر منطقه هم باید بررسی کرد که این روش قابلیت انتقال دارد یا نه. نکته دیگر اینکه حتی منابع مالی هم که دولتها تخصیص میدهند در ایران وجود دارد. کسب منابع، سختیهای خاص خودش را دارد اما در ایران هم این حمایتهای دولتی انجام میشود.
۷ – افرادی که در منطقه روی پروژه کار میکردند افراد عادی بودند یا افراد پیشرو؟ و اگر افراد پیشرو بودند، با چه انگیزهای وارد کار شدند؟
عمده افراد، افراد عادی بودند اما افرادی با سواد بالاتر هم در کار حضور داشتند. تنها افراد خارج از کشاورزان، که به طور کامل کمک میکردند معلمین روستا بودند که این اجازه را به ما دادند و با رغبت و پذیرش آنها توانستیم تغییراتی در برنامه درسی ایجاد کنیم. در این کار چون عاملیت اصلی با کشاورزان بود انگیزه اصلیشان، کسب درآمد مالی بیشتر و توسعه اقتصاد مالی خانوادهشان بود و این انگیزه، کار را پیش میبرد. مسئولین و اولیا مدرسه که در خارج از محیط کشاورزان قرار میگرفتند هم به دلیل اینکه این کار به پیشبرد اهداف آموزشی مدرسه کمک میکرد، همراهی میکردند.
۸ – حتما تجربه کردهاید که در این نوع پروژهها در بدو ورود به منطقه، یک بدگمانی و ظن نسبت به افراد گروه وجود دارد. چطور توانستید بر این مشکل غلبه کنید و اعتمادسازی را به طور صحیح انجام دهید؟
در آغاز این پروژه هم نسبت به ما بدبینی و جبههگیری وجود داشت و یک چالش عمده در ابتدا این بود که ما بتوانیم اعتماد اهالی را جلب کنیم. این دو روستا حاشیهای بودند و طرحهای مختلفی که سابقا در آنجا اجرا شده بود، بیش از کمک کننده بودن، به روستا لطمه زده بود و این لطمه علاوه بر خسران مالی و محیط زیستی، یک بدبینی ذهنی هم نسبت به کسانی که طرح جدید ارائه میدادند به وجود آورده بود. کاری که صورت گرفت این بود که با خود کشاورزان جلساتی گذاشتیم و این طرح را برایشان توجیه کردیم، توضیح دادیم که به چه صورتی انجام میشود. به خصوص به آنها تاکید کردیم و از این نکته استفاده کردیم که در این طرح هیچ نیروی خارجی وارد محوطه عملکرد آنها نخواهد کرد و در نهایت به بهره برداری آن چیزی میانجامد که آنها سالیان از آن استفاده میبردند یعنی اقتصاد کشاورزی. آنها به سرعت تغییرات را دیدند و دیدند که به قولهایی که داده شده بود عمل شد و هیچ فردی از خارج وارد محیط و جامعه آنها نشد و حضور افراد فقط به عنوان کمک برای انتقال دانش و تجربه کاری صورت میگرفت.
۹ – شما به مدیریت توسط خانوادهها اشاره کردید. منظورتان چیست؟ علاوه بر نقشی که جوانان برای انتقال دانش به خانواده داشتند، چه نقش دیگری برای مدیریت توسط خانوادهها در نظر گرفته میشد؟
مدیریت پروژه حوزههای مختلفی را هدف قرار میداد. اول دانش کلی کشاورزی، البته نه به این معنا که در کلاسها روشهای کشاورزی نوینی تدریس بشود اما کلاسها جوانان را با این مباحث آشنا میکرد که مثلا اگر ما صحبت از بهره برداری بهینه میکنیم منظور چیست؟ چطور میتوانیم از محیط زیست خودمان بهرهمندی اقتصادی داشته باشیم و در عین حال صدمه جبرانناپذیری به آن وارد نکنیم. در واقع چطور بهرهبرداری متقابل باشد و به حفظ محیط زیست به عنوان تنها سرمایه موجود کمک کنیم.
مطلب مهم دیگر، مدیریت مالی بود که برای هر پروژهای اهمیت خیلی شاخصی دارد. یکی از دلایل عمده شکست پروژههای کوچک و بزرگ و حتی طرحهای کلان دولت، عدم مدیریت منضبط امور مالی است. از اینرو یکی از سرفصلهای درسی برای جوانان، مدیریت مالی هر خانواده روستایی بود. اینکه چطور میشود مدیریت مالی کرد و اصلا به چه معنایی است؟ چطور میشود برنامهریزی مالی کرد؟ و مطالبی از این دست.
مطلب بعدی این بود که برای فروش محصولات، بازاریابی چه نقشی دارد؟ آیا میشود آن را توسعه داد؟ چطور میشود نیازهای بازار را سنجید؟ اگرچه میزان تولیدات آن روستا عمده نبود اما چه کشاورزی با میزان تولیدات محدود باشد چه تولیدات صنعتی، هر دو به بازاریابی دقیق احتیاج دارند. بنابراین یکی دیگر از قسمتهای این مدیریت پروژه، مدیریت بازاریابی بود که کدام یک از این محصولات بازار بهتری دارند و باید بیشتر روی آنها سرمایهگذاری کرد؟ ذایقه بازار چطور است؟ هزینههای تولید چطور است؟ آیا به صرفه است که تولید در این زمینه صورت بگیرد؟
به طور خلاصه، دانش کشاورزی، مدیریت نهاد اقتصادی و پیشبینی بازار، سر فصلهای اصلی مدیریت پروژه بوده و هست که از طریق جوانان، وارد هر خانواده روستایی میشد.
۱۰ – آیا انگیزه اهالی برای شرکت در این جلسات آموزشی، نتیجه ای بود که قرار بود بگیرند یا موارد تشویقی دیگری هم شامل میشد؟ و معمولا این نتیجه، در چه محدوده زمانی به دست میآمد؟
در این پروژه خاص، تنها انگیزه، نتیجهای بود که در انتها مد نظر بود. آن منطقه به شدت احتیاج به طرح اقتصادی کارا داشت. آنها دو راه داشتند یا به روشهای گذشته ادامه دهند که به نابودی و مهاجرت ختم میشد یا اعتماد کنند و وارد کار شوند تا ببینند نتیجه به کجا میانجامد. اهالی با ورود به طرح، چیزی را از دست نمیدادند اما به بهبود شرایطشان امید داشتند. درواقع جایگزین دیگری در کار نبود و این انگیزه و مشوق اصلی بود که آنها کار را با جدیت پیش بگیرند.
فاصله زمانی، انتهای سال مالی آنها بود که ۹ ماه طول میکشید تا بتوانند محصولات خود را بفروشند. در آن منطقه خاص از ابتدای کار که پروژه را اجرا کردیم تا عایدی به خانواده برگردد ۹ ماه طول کشید.
۱۱ – شما عامل پایداری را چطور مشخص میکنید؟ به عبارت دیگر شاخصها بر چه اساسی تعریف میشوند؟
در مرحله ارزیابی، وظیفه کلی ما همین بود که بسنجیم آیا هدفگذاری ما برای پایداری محقق شده یا خیر. عامل پایداری در واقع این هست که آیا اهداف مالی اولیه که برای اقتصاد کشاورزی با عدد و رقم پیش بینی شده بود محقق شده یا خیر. به عنوان مثال اگر یک خانواده روستایی قرار است که در پایان سال مالی، الف تومان عایدی داشته باشد آیا به این رقم دست یافته است؟ دومین شاخص، حفظ منابع طبیعی بود که در این پروژه مد نظر بودند. یعنی این که آیا به نسبت قبل، میزان مصرف منابع آب کاهش یا افزایش داشته است؟ سومین شاخص در این پروژه خاص این بود که آیا دانشآموزانی که درس مدیریت پروژه را میگیرند در این حوزه توانمند شدهاند یا خیر؟ که این موضوع با شرکت در امتحان کلاسی و همینطور امتحانات عملی مشخص میشد.
به طور خلاصه شاخص مالی، شاخص منابع آب و شاخص درسی سه محور عمده بود که ما با توجه به اهداف اولیه، مد نظر قرار میدادیم و با تکیه بر عدد و رقم، به شکل تکنیکی و به صورت دورهای انجام میشد.
۱۲ – در ارزیابیهایتان آیا از خود افرادی که در واقع ذینفع بودند نظرسنجی میکردید؟ ایا اطلاعات از ذینفعان پروژه به دست میآمد؟
بله. محوریت اصلی ارزیابی، بر عاملین اقتصادی متمرکز بود. به این معنا که در سه شاخص ارزیابی که ما داشتیم و ذکر آن رفت، منبع کسب اطلاعات، خود خانوارهای روستایی بودند. مثلا در مورد میزان سودآوری طرح اقتصادی کشاورزی، درآمد خانوار را میسنجیدیم و منبع سنجش، جمعآوری اطلاعات از خود افراد بود. بعد در حفظ منابع آب و بعد ارزیابی آموزشهایی بود که انجام میشد، باز محوریت کار خود افراد محلی بودند. آنها حتی در جمعآوری اطلاعات و تکمیل فرمها هم کمک میکردند و گروه ما تنها تحلیل نهایی را انجام میداد.
درس آموخته:
یک حلقه مفقوده در بسیاری از پروژهها که منجر به شکست آنها میشود این است که مدیریت پروژه به طور کامل اجرا نمیشود. معمولا نهادهای دولتی وارد کار میشوند و مدتی پروژه را مدیریت میکنند و بعد با تغییر سیاستها پروژه را رها می کنند و آن پروژه آرام آرام شکست میخورد. اما ما در این پروژه توانستیم یک موتور مولد مدیریت پروژه را در خود خانوارهای روستایی شکل دهیم و آن هم با استفاده از جوانها و نوجوانها بود. از طرح کلی که دولت برای توانمندسازی جوانان داشت استفاده کردیم، منابع مالی را از آنها گرفتیم و در محتوای درسی نوجوانها و جوانها در سالهای مختلف تحصیلشان این امور مدیریت پروژه را گنجاندیم. چون آنها نیروهای کار مولد جامعه بودند آن چیزی که در مدرسه یاد میگرفتند به طور اتوماتیک وارد خانوادههای خود میکردند. به این صورت به نوعی تضمین شد که مدیریت پروژه به شکلی کارا و همه جانبه شکل بگیرد و به کار خود ادامه دهد.
این پروژه از طرف دولت محلی و دولت مرکزی به عنوان یکی از بهترین الگوهای توسعه و پیشرفت متناسب با ساختار اقلیمی و پتانسیلهای منطقه مورد شناسایی و تشویق قرار گرفته است. ما چیزی را در منطقه تغییر ندادیم. نیروی غیربومی وارد منطقه نشد. چه به لحاظ نیروی انسانی و چه به لحاظ عوامل زیست محیطی، حفظ زیست بوم آنجا مد نظر بوده است.
نکته دیگر اینکه در نقاط مختلف دنیا طرحهایی با اندازه کوچک، به جای طرحهای عمده و کلان که مسئول اجرای آنها دولتها هستند، بیشتر مد نظر هست. در این نوع پروژهها، اهداف طرح عمده است اما دامنه آن کوچک است مثل طرحی که ما در اینجا داریم. موفقیت آنها هم بهتر است. خود افراد فاعل هستند و کمک گرفتنشان از نیروهای بیرونی تنها در جهت توسعه کار خودشان است. در این نوع طرحها، عاملیت کار را واگذار به شرکتها یا نهادهای بین المللی بزرگ نمی کنند، فقط از آنها کمک میگیرند و این کمکها معمولا در انتقال دانش و تجربه است.