شنیدن در مورد پروژههای کارآفرینی اجتماعی در کشورهای مختلف – چه پروژههای موفق و چه آنها که با شکست یا مشکلات بسیار مواجه شدهاند – میتواند حاوی درسها و نکاتی باشد که ما را در طرحریزی و اجرای پروژه خود یاری میکند.
با این دیدگاه، باشگاه دانش آموختگان مدرسه پرتو به برگزاری یک سری کارگاههای آموزشی در خصوص پروژههای کارآفرینی اجتماعی در کشورهای دیگر پرداخته است.
از آنجا که پروژههای مورد بحث، حاوی نکات جالبی هستند که به سایر پروژهها هم قابل تعمیم است تصمیم گرفتیم محتوای جلسه و سوال و جوابهایی را که در طول جلسه مطرح شد، با شما به اشتراک بگذاریم.
محتوای جلسه به صورت فایل پی دی اف به ضمیمه است که قابل دانلود میباشد؛ و محتوای سوال و جوابها را در ادامه میخوانید.
قابل ذکر است که برگزار کننده این کارگاهها، خود از اعضای تیم اجرایی و تحقیقاتی پروژه مورد بحث میباشد.
«برنامه توانمندسازی تولید کنندگان صمغ عربی در سودان جنوبی»
پرسش و پاسخ
در ادامه کارگاه آموزشی در خصوص پروژه «توانمندسازی تولیدکنندگان صمغ عربی در سودان جنوبی» که توسط یکی از مجریان این پروژه ارائه شد، حاضرین در کارگاه سوالاتی را مطرح کردند که در ادامه آمده است.
۱. آیا شما از قبل طرح این پروژه را در ذهن داشتید و برنامهریزی کرده بودید یا اینکه در نتیجه یک فرایند مشارکتی با افراد محلی به این نتیجه رسیدید که باید این طرح را انجام دهید؟
خیر، ما از قبل اطلاعی از محصول آن منطقه و تاریخچه آن نداشتیم. طرح کلی این بود که مناطقی که به شدت آسیبپذیر هستند و میزان فقر و تخریب محیط زیست در آن بالاست شناسایی شود. در حین اجرای این پروژه، این منطقه و تواناییها و ظرفیتهای آن را شناسایی کردیم و متوجه شدیم بنا به دلایلی این توانمندی بومی درحال نابودی است و تولیدکنندهها نمیتوانند سهمی در بازار داشته باشند. به این شکل آشنایی ابتدایی انجام شد. بعد از آن طرح کلی تعریف شد و با خانوادهها ارتباط مستقیم گرفتیم و پروژه شکل گرفت و سنگ بنا گذاشته شد.
۲. در اوایل کار، پروژه را چطور معرفی کردید و از مردم چه خواستید که موجب شد با پروژه همکاری کنند؟
شانسی که پروژه داشت این بود که نیازی به معرفی محصول جدید در منطقه نبود. اهالی، نسل اندر نسل با تولید صمغ عربی آشنا بودند. برای ترغیب آنها از روز اول، مشارکت فعال آنها را داشتیم. به جای اینکه طرح جدیدی را ارایه دهیم، با مشارکت اهالی طرحی ارایه شد که آنها در جریان تمام مراحل آن بودند. هر چند به دلیل پایین بودن بهره وری، بعضی از خانوادهها تولید را کنار گذاشته بودند؛ اما همه آنها با روند کار آشنا بودند بنابراین این بخش کار چندان مشکل نبود. اما اینکه بتوانیم توجیهشان کنیم که با اجرای بخشی از کارهای مدیریتی و هماهنگی بیشتر میتوانند از این محصول سودآوری مالی خوبی داشته باشند کمی مشکل بود. به همین دلیل یکی از کارهایی که انجام دادیم این بود که با خود افراد به طور مستقیم در ارتباط بودیم. از طریق اهالی و مقامات محلی که با منطقه و مردم آشنا بودند و برای مردم قابل اعتماد بودند طرح را معرفی کردیم و چون طرح پیچیدگی نداشت و قرار نبود کار جدیدی صورت بگیرد اهالی قدم پیش گذاشتند و کار را شروع کردند.
۳. بزرگترین مشکل شما در این پروژه چه بود؟
بزرگترین مشکل ما ترغیب خریداران در بازگشت به منطقه بود. چون اهالی سهم خودشان را در بازار از دست داده بودند و بازار همیشه دنبال جایگزین میگردد. بنابراین باید بالا بودن کیفیت محصول به خریداران ثابت میشد و به خریداران تضمین داده میشد که تولیدکنندهها محصول را با کیفیت و حجم مورد نظر خریداران تولید میکنند. بنابراین، برگرداندن اعتماد خریداران بزرگترین مشکلی بود که با آن روبرو بودیم. برای اینکه در صورت عدم حل این مشکل، هدف کلی که خودکفایی و پایداری پروژه بود از بین میرفت، حل این مشکل توان زیادی را از مجریان پروژه گرفت.
۴. چه روالی را برای بازگرداندن این اعتماد طی کردید؟
چون در ابتدا اطلاعات زیادی در زمینه نحوه تعامل تولیدکنندهها و خریداران نداشتیم به این معنی که خریداران به چه صورت تولیدکنندهها را انتخاب میکنند، در این زمینه تحقیق تقریبا مفصلی روی خریداران انجام شد که بتوانیم خریداران مناسب (با توجه به عامل مقرون به صرفه بودن) را برای محصول شناسایی و انتخاب کنیم. به دلیل اینکه دسترسی به روستاها سخت بود و از آنجایی که خریداران باید به محل تولید میرفتند، قیمت محصول بالا میرفت. در نتیجه خریدارانی را انتخاب کردیم که دسترسی بهتری به تولیدکنندهها داشتند. طرح کلی را برایشان فرستادیم و میزان سرمایهگذاری و نوع حمایتهایی را که از طرح شده بود برایشان مشخص کردیم و علاوه بر آن گزارشی از وضعیت موفقیتهای قبلی و سابقه کاریمان را برایشان ارسال کردیم و توانستیم ترغیبشان کنیم که ریسک اول را انجام دهند و اولین محصول را با کیفیت مورد نظرشان خریداری کنند. به این ترتیب گامهای بعدی سادهتر شد.
۵. در هنگام شروع پروژه، تیم شما چند نفر بود و هر کدام چه نقشهایی را به عهده داشتید؟
تیم مسئول اجرای پروژه، یک تیم ۵ نفره بود که سه مسئولیت عمده داشت: تحقیقات، اجرا و هماهنگی. این سه وظیفه به عهده تیم اجرایی بود و تمام افراد تیم در این سه وظیفه شریک بودند و کار را پیش میبردند. سلسله مراتب تیمی وجود داشت اما تیم در همه این نقشها مشارکت داشتند و از ابتدا تا انتها این ترکیب حفظ شد. در یک نگاه کلی، وظیفه ما هماهنگی بین بخشهای مختلف از جمله افراد محلی، دانشگاه و خریداران محصول بود اما ایجاد این هماهنگی در ابتدا نیاز به تحقیقات داشت و در تمام مراحل اجرای پروژه هم دنبال شد. ما بیشتر به طور مستقیم در مذاکره با دانشگاه یا دولت محلی و خریداران بالقوه وارد عمل میشدیم.
۶. آموزشهای تخصصی، مانند بازاریابی و یا اجرای کلاس آموزشی برای افرادی که تازه میخواستند به طرح بپیوندند، توسط چه کسانی انجام میشد؟
در ابتدای کار نیروهایی از بخش کشاورزی دانشگاه سودان جنوبی هر هفته به منطقه اعزام میشدند و با کمک خود آنها نیازسنجی انجام شد که بدانیم دانش افراد محلی در چه زمینهای باید افزایش پیدا کند. کلاسها به صورت سنتی استاد شاگردی اجرا نمیشد و به صورت کارگاهی بود. خود افراد تبادل نظر میکردند و اگر نیازی به کمکهای تکنیکی بود فردی که اعزام شده بود به آنها کمک میکرد. رفته رفته فاصله زمانی اعزام کارشناس فنی به محل بیشتر شد و نیازی به حضور مستمر وی در برگزاری جلسات هفتگی نبود و معمولا این بازدید در پایان هر دوره سه ماهه انجام میشد. به مرور خود افراد جلسات را برگزار میکردند و کار را پیش میبردند. در زمینه بازاریابی چون خریداران با منطقه آشنا شدند به طور مستقیم با کشاورزان در ارتباط بودند و تمام مراحل چانهزنی برای خرید قیمت را خود کشاورزان با خریداران انجام میدادند. ما فقط گزارشها را دریافت میکردیم و در صورت نیاز به هماهنگی یا کمکهای تکنیکی وارد عمل میشدیم. اما الان با گذشت سه سال از شروع پروژه، تولید کنندگان کاملا خودکفا شدهاند و حتی کمک مالی هم از دولت محلی دریافت نمیکنند.
۷. من یکی دو پروژه مشابه را میشناسم که اجرا شده اما به نتیجه نرسیده است. به نظر شما علتش چیست؟
باید دید چه طرحی به اهالی و افراد محلی ارایه شده است و آیا ارتباطی با تجربه و پتانسیل منطقه داشته است. به جای پیشنهادهای جدید و جایگزین، باید از پتانسیلهای منطقه و آنچه اهالی به آن عادت دارند و آشنا هستند استفاده شود. پروژههای جایگزین نسبت به پروژههای مشابه که با توجه به توان بومی تعریف میشوند از موفقیت کمتری برخوردارند. چون اغلب در آن پروژهها نیازهای اقلیمی منطقه اجرای پروژه در نظر گرفته نمیشود. یکی از خصوصیات خوب این پروژه این بود که نیازهای اقلیمی منطقه را در نظر گرفته بود. ترغیب جوامع محلی برای اجرای چنین پروژههایی راحت نیست، مگر اینکه نیازسنجی درست انجام شود و نیازهای بومی دقیقا شناسایی شوند. حتی در مواقعی که پروژههای جایگزین تعریف میشود، مجریان پروژه باید نظر اهالی را جویا شوند و مشارکت جوامع محلی را در همه مراحل اجرای پروژه بخواهند تا اعتماد آنها را جلب کنند. اهالی باید بدانند که خودشان در تصمیمگیری دخیل هستند و کار را پیش میبرند.
۸. آیا نمونهای از اختلاف بین اهالی هم داشتید؟ یا مثلا مخالفت افراد با پروژه در ابتدای کار؟
مخالفت با پروژه نبود اما مشکلاتی بین اهالی بود. از آنجا که در ابتدای کار هر پروژه یک سلسله مراتبی را میخواهد، به این معنا که کسی باید رهبری کار را به عهده بگیرد و افراد دیگر نقشهای مختلف دیگری داشته باشند، این مسئله اختلافاتی را بین اهالی ایجاد کرد. برای مثال در ارتباط با بودجهای که به طرح اختصاص داده شده بود بعضیها میخواستند آن مبلغ را صرف چاههای آب کنند. برای از بین بردن اختلافاتی از این دست، از ساختار رهبری بومی در محل استفاده کردیم. اهالی یک ساختار حل اختلاف را به طور سنتی تعریف کرده بودند و چون اختلاف بین اهالی بود و قاضی هم خود اهالی بودند مشکلات در خود محل از طریق نظام حل اختلافی که داشتند حل میشد و راهحلهایی شناسایی میشد. به همین دلیل این اختلافات آسیبی به روند پروژه و نتایج نهایی نرساند. علاوه بر این اختلافی هم بین دولت محلی و جامعه محلی نبود. چون درخواست مالی بالا نبود و برای دریافت کمکهای آکادمیک هم خود دانشگاه این کار را به طور داوطلبانه انجام داد چون یک دستاورد برای دانشگاه هم محسوب میشد.
۹. وضعیت مالکیت درختها به چه شکل بود؟ آیا منابع ملی بود یا مالکیت شخصی؟
مالکیت درختها خصوصی بود، مانند زمین کشاورزی. هر کشاورز صاحب تعدادی درخت است. از نظر مالکیت، تعداد درختها تفاوت زیادی بین تولیدکنندهها ندارد و تقریبا همه در یک سطح قرار دارند.
۱۰. آیا سود جمعی برای روستا در این طرح در نظر گرفته شد؟ برای مثال اختصاص درصدی از سود هر تولیدکننده به صندوق روستا یا چیزی شبیه این؟
روستاییها یک سیستم سنتی را برای تقسیم سود حاصل از فروش محصول داشتند. پیشنهاد ما به آنها این بود که میزانی از سود فروش را صرف امور مربوط به انبارداری و نگهداری محصول کنند چون در کیفیت محصول اثر میگذاشت. تقسیم این سود بر اساس میزان فروش کلی و میزان برداشت تعیین میشد و کاملا مشخص بود. نیاز روستاها با هم فرق داشت. برای مثال یک روستا انبار لازم را برای نگهداری محصول داشت اما روستای دیگر انبار نداشت و باید انبار میساختند. بنابراین درصد سود بر اساس نیاز هر روستا تعریف میشد. هر روستا خود، وظیفه نگهداری و تقسیم سود را به عهده داشت و خودشان مجری طرح بودند.
۱۱. آیا دست اندرکاران این طرح اتحادیهای رسمی را هم برای فعالیتشان ثبت کردهاند؟ در این صورت آیا اقدامات دیگری علاوه بر تولید و فروش صمغ در این اتحادیه انجام میشود؟
اتحادیه از طرف دولت محلی ثبت شده اما الگو، یک الگوی بومی است. مکانیزم رایگیری و هدایت اتحادیه به صلاحدید خود اهالی است و الگویی از جایی گرفته نشده است. از طرف پروژه یک پیشنهاد کلی برای تشکیل یک جمع متشکل تصمیمگیرنده داده شده اما مکانیزم ساختاردهی و اجرای آن با خود اهالی است. اتحادیه فعالیت دیگری انجام نمیدهد و تمام فعالیتها متمرکز بر تولید و فروش محصول است. از روز اول این نکته را در نظر داشتیم که هیچ الگوی خاصی را به جامعه تزریق نکنیم. این اتحادیه جلسه میگذارد، قیمت تعیین میکند، و تصمیمگیری میکند؛ ما اجازه دادیم خودشان مسئولیت کارها را به عهده بگیرند.
۱۲. آیا مستند کردن روند پروژه برای شما موثر بود و روال خاصی برای مستندسازی این پروژه داشتید؟
مستندسازی در هر پروژهای ویترینی از موفقیت پروژه و پتانسیلهای آن است. در این پروژه اهالی در مستندسازی پروژه و جمعآوری اطلاعات مشارکت فعال داشتند. بنابراین ما در پایان هر دوره سه ماهه در مرحله ارزیابی همه اطلاعات مورد نیاز پروژه را داشتیم. این اطلاعات به ما در برنامهریزی و اجرا کمک میکرد.
۱۳. زنان یا گروههای در حاشیهتر که خودشان امکان تولید نداشتند چه نقشی در پروژه داشتند؟
تمام افراد در روستا به این کار مشغول بودند و تفاوتی بین زنان و مردان وجود نداشت. زنان سرپرست خانوار هم داشتیم. اتفاقا در خیلی مواقع زنان ارزیابی دقیقتری انجام میدادند و رغبت بیشتری به جمعآوری اطلاعات و پاسخ به سوالات ما داشتند. افرادی (زنان و مردان) که امکان تولید نداشتند، در بخش نگهداری محصول و انبارداری مشارکت داشتند.
۱۴. در طول پروژه، شما شاهد چه تغییراتی در رفتار اجتماعی اهالی از ابتدای پروژه بودید؟ به ویژه در نحوه تعاملشان با مقامات دولتی. مثلا در این پروژه مردم در چه مرحلهای با دانشگاه یا مقامات دولتی روبرو شدند؟
اهالی در زمان برگزاری کلاسها و کارگاههای آموزشی و هنگام دریافت کمکها و مشاورههای فنی، با افراد دانشگاهی ارتباط داشتند و با مقامات در طول سالها همیشه در ارتباط بودند. طرحهایی را به دولت ارایه میدادند و مقامات کمکهایی را در اختیار بزرگان روستا قرار میدادند. اما چون طرحها خوب تعریف نمیشد نتایج خوبی در پی نداشت. اما در نتیجه این پروژه تعامل افراد محلی با مقامات دولتی خیلی سازندهتر شد به دلیل اینکه ثمره کار را مقامات دولتی هم میدیدند و هنوز هم از این پرژه به عنوان یکی از موفقیتهایشان نام میبرند. الان گروههای تحقیقاتی از دانشگاههای سودان برای دورههای آموزشی به منطقه اعزام میشوند که موفقیت طرح را ببینند و به این ترتیب ارتباط بیشتر و بهتری با نهادهای دانشگاهی ایجاد شده است.
۱۵. چطور میشود مشارکت افراد و نهادهای تاثیرگذار (مثل دانشگاهها و مسئولان دولتی) را جلب کرد؟
مشارکتکنندهها و دست اندرکاران زمانی با تمام توان وارد کار میشوند که احساس کنند مشارکت در پروژه منفعتی برایشان دارد. در این پروژه منفعت دانشگاه، اجرای پروژههای تحقیقاتی کارا است و منفعت مقامات محلی این است که سابقه موفقیتآمیزی برای خودشان تهیه کنند. این چالشی است که فرد مبدع طرح با آن روبرو است. طرح باید به نوعی برنامهریزی و اجرا شود که برای مشارکتکنندهها جذابیت ایجاد کند. میشود از این پروژه الهام گرفت که چطور همه دستاندرکاران در پاسخ به منافع خودشان در طرح مشارکت کردند. پیشنهاد من این است که گامها بزرگ برداشته نشود. اگر طرحی قرار است در یک روستای کوچک اجرا شود، بگردیم ببینیم سادهترین راه کسب جلب یک شریک چیست. گامها کوچک برداشته شود. باید بتوانیم به سمت حداقلها حرکت کنیم و از حداقلها بهره بگیریم. گام بزرگ برنداریم و سعی کنیم با حداقلها کار را پیش ببریم و رفته رفته دنبال شرکای بزرگتر بگردیم.
درس آموخته
موفقیت هر پروژه حاوی دو نکته اصلی است. شرط اول توجه به نیازهای منطقه است، شرط دوم اینکه از ابتدای اجرای هر طرح، پایداری و خودکفایی یک پروژه با توجه به نیازهای آن منطقه در نظر گرفته شود. در این صورت الگوبرداری از پروژههای مشابه و متفاوت میتواند الهام بخش باشد و ایدههایی را به مجریان بدهد تا بتوانند با توجه به نیازهای هر منطقه خاص، پروژه خودشان را انجام دهند.