تحمیل تفکر «بهترین بودن» در فرآیند هویت‌یابی اجتماعی افراد دارای معلولیت

«از همان ترم اول دانشگاه، تمام تلاشم این بود که بهترین دانشجوی کلاس باشم، آن هم در رشته‌ای که علاقه‌‌ای به آن نداشتم و به خواست خانواده برایم انتخاب شده بود. گاهی به دلیل تلاش‌ افراطی در درس خواندن، دچار ضعف و بیماری می‌شدم، صرفا برای اینکه بتوانم جایگاه «بهترین دانشجو» بودن را حفظ کنم؛ موفق هم بودم. در دانشکده‌، تنها فردی بودم که با صندلی چرخ‌دار تردد داشت و راستش را بگویم؛ تمام تلاشم برای درس خواندن، در واقع برای نادیده گرفته شدن همراه همیشگی‌ من یعنی ویلچرم، از سوی دیگران بود. گویی می‌بایست به دیگران نشان می‌دادم که به عنوان فردی دارای معلولیت، شایستگی حضور در این دانشگاه را دارم.» اینها را محمدرضا که حالا در دهه سوم زندگی‌اش قرار دارد و از دوران کودکی با معلولیت حرکتی در ناحیه پا روبرو بوده، از فرآیند «هویت‌یابی اجتماعی» خود در دانشگاه می‌گوید. تلاش بیش از پیش برای بهترین بودن! چیزی که جامعه او را به آن وا می‌دارد. 

بسترهای اجتماعی (خانواده، مدرسه، جامعه) گاهی در فرآیند هویت‌یابی اجتماعی افراد دارای معلولیت، با القای ناکافی بودن به آنها، انتظاراتی غیرواقعی برای ادغام در جامعه را پیش روی‌شان قرار می‌دهد. نه حتی برای بیشتر دیده شدن، بلکه برای اثبات خود و حتی آنچه که برخی افراد دارای معلولیت آن را اینطور شرح می‌دهند؛ «تنها برای به حساب آمدن!». 

رسانه‌های جمعی به نوبه خود سهم قابل توجهی در ایجاد چنین تفکر تحمیلی به افراد دارای معلولیت داشته‌اند. در تمام این سال‌ها کم نبودند برنامه‌های تلویزیونی یا مصاحبه‌‌هایی که در آن از فرد دارای معلولیت پرسیده می‌شود؛ «با وجود محدودیت‌ها و معلولیتی که داشتید، چطور مسیرتان را ادامه داده و این موفقیت در تحصیل، ورزش، هنر و… را کسب کردید؟» و در ادامه پاسخ‌هایی از این جنس که؛ «اجازه ندادم معلولیت من را محدود کند و تلاش کردم در این زمینه بهترین باشم». جملاتی که بازنمایی عینی از مسیری است که جامعه پیش روی فرد دارای معلولیت قرار می‌دهد؛ «یا بهترین باش یا در انزوا بمان». انتظاراتی که هیچ گاه افراد فاقد معلولیت را این‌گونه در معرض چالش قرار نمی‌دهد.  

در عین حال معلولیت در رسانه‌ها و به خصوص در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی، همچنان جایگاهی متعادل و معمولی در متن زندگی فردی و اجتماعی نداشته و از منظر افراط و تفریط به آن پرداخته شده است. این نگرش شاید از آنجا ناشی می‌شود که بخش قابل توجهی از جامعه در مواجهه با فرد دارای معلولیت، پیش از آنکه او را به عنوان یک دانشجو، کارمند، معلم، ورزشکار، فردی پیر یا جوان بشناسد، او را در طبقه گروه افراد دارای معلولیت طبقه‌بندی کرده و پس از آن است که به سراغ مشخصه‌های هویتی فردی و اجتماعی او می‌رود. در واقع از نخستین برخورد، هویت فردی او با معلولیتش گره می‌خورد و به تعریف ذهنی مخاطب بدل می‌شود.  

عامل دیگری که شاید موجب القای چنین نگاهی به افراد دارای معلولیت می‌شود، کاربرد نادرست واژگان است. واژگانی همچون «عادی» برای فرد فاقد معلولیت و «غیرعادی» برای افراد دارای معلولیت. به کارگیری این واژگان غلط، می‌تواند القا کننده‌ی این تصویر باشد که صرفا شخصی که فاقد معلولیت است یک فرد عادی به شمار می‌آید و داشتن هر شکلی از معلولیت مترادف با غیرعادی بودن است. کلماتی که با دامن زدن به کلیشه‌های نادرست در خصوص افراد دارای معلولیت، این انگاره ذهنی را به فرد دارای معلولیت تحمیل می‌کند که باید تلاش ویژه‌ای را صرف کند تا امکان رقابت با فردی که عادی و معمولی خطاب می‌شود را داشته باشد و یا حتی با «بهترین بودن»، اثبات کند شایستگی جایگاهی که در آن قرار گرفته را دارد! 
علاوه بر تمام اینها، جداسازی و تفکیک‌ محیط‌های آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و… میان افراد دارای معلولیت و فاقد معلولیت، در عین آنکه بر نهادینه شدن فرهنگ متفاوت‌انگاری افراد جامعه می‌انجامد، می‌تواند منجر به شکل‌گیری این تصور شود که افراد دارای معلولیت برای خروج از دایره متفاوت انگاشته شدن و خروج از این جداسازی‌ها، باید خود را به نحوی به جامعه اثبات کنند و در غیر این صورت دچار انزوا خواهند شد.  

فرهنگ‌سازی در جامعه و باورپذیری افراد دارای معلولیت به اینکه آنها همچون تمامی افراد جامعه از حق شهروندی برخوردارند، می‌تواند ضمن تغییر باورها، فشار روانی مضاعفی که ممکن است به واسطه این تفکر بر فرد دارای معلولیت تحمیل شود را از بین ببرد.  

توسط مدرسه پرتو