معرفی پادکست گوشه: هنر با گوشه

صدای خود را به کسانی بدهیم که هیچ صدایی ندارند 

گوشه در معرفی خود می‌گوید: ‌«گوشه سایتی‌ست که چند نفر ازسال ۹۱ در آن از موسیقی، فیلم، کتاب، سفر و شکم می‌نویسند و پادکست «هنر با گوشه» را در یوتیوب می‌سازند.» پادکست گوشه در آخرین شماره‌اش دست روی سوژه بسیار جذاب و مهمی گذاشته که بازنشر این هفته را به معرفی این پادکست و شماره اختصاص می‌دهیم. 

قسمت سوم پادکست گوشه – که در هر قسمت آن از یک هنر و یک هنرمند حرف می زنیم- درباره مردی‌ست که وقتی از او می‌پرسیدند، تو اخلاق‌گرایی دوربین‌به‌دستی؟ می‌گفت، نه! من بدبینی دلسوزم. درباره یوجین اسمیت و عکس تکان‌دهنده‌اش «توموکو و مادر…» که ژاپن را تکان داد؛ با این توضیح که بعضی از تصویرهای این ویدیو ممکن است برای کسانی، ناراحت‌کننده باشند. شاید شنیدن فایل صوتی این قسمت در پادکست‌گیرهای کست‌باکس و اسپاتیفای برای این رفقا بهتر باشد

۵۳ سال پیش دانشمندی در نیویورک در کنفرانسی درباره «عوارض مسمومیت انسان‌ها با جیوه» به عکاسی آمریکایی گفت: «می‌خوای بری ژاپن از آدمایی عکس بگیری که جیوه کج و کوله‌شون کرده؟ که چی بشه؟ تو که زورت به کله‌گنده‌ها نمی‌رسه. قضیه تمومه.»

اما یوجین اسمیت، عکاسی که از دیدن چند تصویر به هم ریخته بود؛ تصویر انسان‌هایی غریبه در کشوری دیگر که به خاطر زور و پول و قدرت کارخانه‌داران دچار معلولیت شده بودند، نوزادانی که با معلولیت به دنیا می‌آمدند، آدم‌هایی که توان راه‌رفتن، حرف‌زدن و نشستن نداشتند، به او جواب داد: «برای من تازه شروع شده و می‌خوام تمومش کنم.»

کسی باور نمی‌کرد هنرمندی غریبه در شهری غریب در ژاپن بتواند فقط با عکس‌ و هنر ثابت کند «کارخانه چیسو» با مدیران پرنفوذ و قدرتمند، روزانه جیوه و انواع آلاینده‌های خطرناک را به دریا می‌ریزد و سَم که وارد چرخه آبزیان شده، به زندگی انسان‌ها راه پیدا می‌کند و این آدم‌ها دچار معلولیت می‌شوند.

او عکاسی بود که توانست برای اولین‌بار با ابزار هنر درباره نابودی محیط‌زیست به جهان هشدار دهد. هنر او نشان داد این معلولیتی‌ست که می‌توان جلویش را گرفت. می‌توان تمامش کرد. هنرمندی که به جای نشستن و ماندن در نیویورک، به جای پذیرفتن ستمی که دارد زندگی انسان‌‌های دیگری را در آن سوی کره زمین می‌بلعد، برخاست و کاری کرد و انقلابی را رقم زد.

یوجین اسمیت، عکاسی که خشونت را هنرمندانه و ظریف تصویر می‌کرد، قدرت داشت مردم جامعه‌‌ای غریبه را هم همراه با اعتراضی کند که در هنرش نشان داده بود؛ اعتراضی که سرانجامش تغییر قانون ژاپن شد؛ هنرمندی که درد انسان‌بودن داشت و حیرت روبه‌روشدن با عجز و رنج انسان‌های دیگر برایش عادی نمی‌شد و می‌گفت، هدف‌اش این است که دنیا این رنج را ببیند.

در جامعه‌ای استبداد زده که هیچ‌چیز در آن سر جای خودش نیست، «هنرمندی» هم می‌تواند شغل بی‌دردسر موجوداتی شود که رنج دیگران برایشان مضحکه است؛ آنهایی که انگار حیرت روبه‌روشدن با درماندگی، فقر و بیچارگی انسان‌های دیگر را تجربه نمی‌کنند و انسان‌های رنج‌دیده جامعه خود را ناخودی می‌بینند، چه رسد به جامعه‌ای دیگر. آنها خود نماد استبدادی هستند که هانا آرنت، فیلسوف آلمانی گفته: «استبداد فقط نبودن آزادی در جامعه‌ نیست، استبداد این است که فکر کنیم انسان‌‌هایی در جامعه زائد و غیرخودی هستند.»